محل تبلیغات شما

 

داستانی برای لیانا

نقشه بزرگ مورچه کوچولو

 

مورچه کوچولو علاقمند به مطالعه بود. اغلب به او سخنان نیشدار می گفتند.

"مورچه ها مطالعه نمی کنند.مورچه ها همواره مشغول جمع آوری غذای مورد نیازشان هستند."

مورچه کوچولو در تمام مدت روز مطالعه می کرد،مطالعه، مطالعه و مطالعه.

بقیه مورچه ها مشغول جمع آوری غذا بودند و آنها را در زیرزمین لانه شان انبار می کردند.

مادر و پدر مورچه کوچولو از رفتار او ناراحت بودند و مورچه کوچولو هم احساس بدی داشت.

در فصل پاییز که برگها می ریزند،مورچه ها باید غذای زمستان شان را در زیرزمین انبار کنند.

 

ملکه می خواست که انبار پر شود و تمام مورچه ها باید کار بیشتری می کردند.

مورچه کوچولو می خواست به جایی برود که بتواند مطالعه کند.

مورچه کوچولو می گفت ،من در کتاب خوانده ام که جایی به نام رستوران وجود دارد که مردم برای غذاخوردن به آنجا می روند و آنجا برای مطالعه خیلی خوب است.

مورچه ها به صف مشغول غذا آوردن بودند و تا غروب آفتاب مشغول بودند.

و مورچه کوچولو گفت: "اینجا یکی هست."

و مورچه ها به صف ،یکی پس از دیگری در حالی که یکی گوشت و دیگری کلوچه حمل می کردند به آنجا رفتند.

وقتی که آنها برگشتند،ملکه هم خوشحال بود.انبارها پر بود و آنها با خوشحالی زیاد فریاد می کشیدند.

 

پدر و مادر مورچه کوچولو او را در آغوش گرفتند.

خواهر کوچک او دستش را بالا برد و گفت:" حالا می فهمم.طوری که تو به مطالعه علاقه نشان می دهی ،مرا هم وادار می کند که نگاهی به کتاب بیندازم."

مروری بر شیوع آنفلونزای اسپانیایی1918 در ایران

آنفلونزای اسپانیایی

بمناسبت سال موش: حقایق جالبی در مورد موش

مورچه ,مطالعه ,کوچولو ,ها ,مشغول ,بودند ,مورچه کوچولو ,مورچه ها ,بودند و ,می کردند ,و مورچه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فصل های زیبای زندگی